دو خانم لذت‌جو، از شهر بیرون انداخته می شوند و به دنبال یک شکارچی جایزه بگیر می‌گردند که زخمی و مجروح است. پس از درمان اش ، خانم‌ها تصمیم می‌گیرند کمک کنند تا به دنبال جیلا گرایمز، یک دزد و قاتل بی‌رحم، برای نصف جایزه بگردند.

در سال 1875 در یک دهکده کوچک در نیومکزیکو غریبه ای ناشناس که دست بندی عجیب بر دست دارد وارد شهر می شود و به همه ساکنان دهکده هشدار میدهد که خطری بزرگ آنها را تهدید می کند و آن هم حمله بیگانگان فضایی است و ....

مردی به نام جان که از غرب به شهر کوچک خودشان بازگشته تا بتواند تجربیات خود را درباره ی قانون و مسائل شهروندی در اختیار مردم بگذارد، اما برادرش دن به قانون و حقوق شهروندی و کلا چنین مسائلی علاقه ای ندارد. این دو برادر باهم به یک سفر می روند اما در بین راه یک یاغی خشن به نام باتچ کاوندیش اکثر افراد را می کشد اما جان با کمک سرخ پوستی به نام تونتو از مهلکه جان سالم به در می برد و …

رهبر رکود کارتل مواد مخدر در خارج از دادگاه و با سرعت به مرز مکزیک، که در آن تنها چیزی که در مسیر خود کلانتر و کارکنان بی تجربه او است وجود دارد و …

درباره کاترین ولدون، زن نقاشی‌ست که در سال ۱۸۹۰ میلادی در بروکلین زندگی می‌کند. این هنرمند به داکوتا سفر می‌کند تا تصویر یکی از رهبران سرخ‌پوستان آمریکا را نقاشی کند اما در این میان، درگیر مبارزات مردم قبیله لاکوتا برای بازپس‌گیری سرزمین‌شان می‌شود…

در سال 1982 که خشونت و نژادپرستی در آمریکا زیاد بود، یک افسر نظامی به نام کاپیتان جوزف بلاکر مامور می‌شود تا یک سرخپوست که مبتلا به سرطان شده را همراه خانواده‌اش به خانه برساند اما ماجراهای غیرمنتظره و سختی‌های متعددی در این سفر انتظار آنها را می‌کشد. فیلمی با هنرنمایی کریستین بیل که سبکی شبیه وسترن دارد و فضای غمگین و داستان تاثیرگذار آن نکات قابل توجهی درباره جنگ و نژادپرستی و ارزش‌های انسانی را به تصویر می‌کشد.

چهار مرد در غرب وحشی تلاش میکند گروهی از مردم را از دست ادمخواران نجان بدهند...

یک مکانیک ( مارک والبرگ ) به همراه دخترش چیزی را کشف می کنند که باعث می شود اتوبوت ها و دیسپتیکون ها و همینطور ماموران دولتی به سمت آن دو کشیده شوند…

بعد از نابودی شبکه آسمان، گروهی از انسان‌های بازمانده به رهبری جان کانر سعی دارند مانع از اتمام کار توسط ماشین‌ها، شوند.

دو دختربچه به همراه پدرشان به خانه ای در دهکده نقل مکان می کنند تا به مادر بیمارشان نزدیک تر باشند. آن ها در جنگل های نزدیک دهکده موجوداتی سحر آمیز بنام «تو تو رو» را پیدا می کنند و خیلی زود با آن ها دوست می شوند...